« جوان و آزاد که بودم ، تفکرات و آرزوهایم محدودیتی نداشت . در خیال خود می خواستم دنیا را تغییر دهم . پیر تر و عاقل تر که شدم ، دریافتم که دنیا تغییر نمی کند ، بنابراین توقعم را کم کردم و تصمیم گرفتم کشورم را تغییر دهم . اما این آرزو هم غیر ممکن بود . به میانسالی که رسیدم ، آخرین توانم را به کار گرفتم تا فقط خانواده ام را تغیر دهم.... اما افسوس آنها هم نمیخواستند عوض شوند . و اینک در بستر مرگ و در حال احتضار ، ناگهان فهمیدم که : اگر فقط خودم را تغییر می دادم ، خانواده ام تغییر میکرد ، با دلگرمی آنان میتوانستم کشورم را تغییر دهم و کسی چه میداند شاید میتوانستم دنیا را هم تغییر دهم » .
از کتاب سوپ جوجه برای تقویت روح