ﯾﮏ ﺟﻮﺭ ﻋﺠﯿﺐ ﺩﻟﻨﺸﯿﻨﻨﺪ
ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ ؛
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﺪﺍ ﯾﮏ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺷﺎﻥ ... ؛
ﺳﺎﻋﺘﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﯽ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﻤﯿﺸﻮﯼ ...
ﺍﺻﻼ ﺳﯿﺮﻧﻤﯿﺸﻮﯼ ﺍﺯ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯾﺸﺎﻥ
ﻫﻤﺎﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﯾﮑﻬﻮ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﻭاز ﺗﻪ ﺩﻟﺖ
ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ : ﮐﺎﺵ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ؛
ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﻡ ...
ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻋﺠﯿﺐﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ « ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻝ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩﻥ » ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻡ
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻫﻤﺎﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻟﺖ ﻗﺮﺹ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ؛
ﺑﺎﻫﻤﺎﻥ ﮐﯿﻔﯿﺖ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﺎﻧﺪ
ﻫﻤﺎﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺩﻟﮕﯿﺮﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ
ﻫﻤﺎﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺸﺎﻥ ﺑﯽ ﻗﯿﺪ ﻭ ﺷﺮﻁ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻥ
ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ... ؛
با تو هستم ....باور نداری .....
بغضم گرفته وقتشه ببارم ، چه بی هوا هوای گریه دارم
بازکاغذام باتوخط خطی شد، خدااین حس وحالو دوست ندارم
حالا تاصبح نگاهت انگاری یه دنیاراهه
هرچی راه میری توشب ها بازته جاده سیاهه
توببندچشماتو ساده اون دیگه حالا توابراست
اون گذشته ازمن وتو، تودلش زندگی برپاست
توبایدتنهابمونی باهمون چترشکستت
زیربارون توی پاییز باچشای خیس بستت
یه آدم چقدر طاقت غصه داره
چجوری میشه خنده روی لبام پابذاره
دوباره ، دوباره
به جایی رسیدم که باهیچکی حرفی ندارم
نباشی، من هیچ حسی به روزبرفی ندارم
نمیخوام بباره
دل دنیاروخون کردی که اینجوری تورفتی
تموم دلخوشی هامو توبارفتن گرفتی
مثل حس یه عشق تازه بودی
مثل افسانه بی اندازه بودی
هیچکی برای من شبیه تو نبوده
دنیا چه بی رحمی آخه تنهایی زوده
چشامو میبندم میخوام هرچی غصه است بمیره
که توخواب یکی ازتنم عطرتو پس بگیره
نمیشه ، نمیشه
عزیزم نمیدونی عشقت چقدر سینه سوزه
چه سخته آدم چشم به تاریکی شب بدوزه
همیشه ، همیشه
شبابیدار وروزا خیره به عکست این شده کارم دیگه طاقت ندارم
دلم میخواد یه جایی اونور دنیاخودمو جا بذارم
آخه عادت ندارم توکه نباشی خوابم نمیره خیلی دلم میگیره
فراموشم نمیشه خاطره هامون واسه من خیلی دیره
این روزاسخت ترازاونه که باور کنی
مگه میشه بایه خاطره سرکنی
یه جوری هق هق زدم صدام زخمیه
این اون دردی که نمیفهمیه
یه دفعه پرپر شد پر پروازمون
گرفته است چقدر دل آسمون
دوستان عزیز، چهلمین روز درگذشت عزیزمون رسید
به همتون تسلیت میگیم غم سنگین وبزرگیه واسه همه ما
هدیه هاتون روبرای مرتضی عزیزمون بفرستید به آسمونا
امشب 7 بار سوره ی قدر
1 بار آیت الکرسی
و یک حمد و 7 سوره توحید بخونید برای شادی روح امپراطورمون
مراسم چهلم مرتضی پاشایی اسطوره پاپ ایران، روز پنجشنبه مورخ چهارم دی ساعت
چهارده در محل قطعه هنرمندان بهشت زهرا برگزار می گردد.
خونواده،نظرات فعاله هرچی دل تنگتون میخواد به امپراطورمون بگید
اگر عکس یادلنوشته ای هم دارین درقسمت نظرات بذارین بااسم خودتون دروبسایت قرارمیدیم.
"ازپست های پایینتر دیدن فرمایید"
هرجا باشی دنبالت می گرده چشمای من
میدونی عشقت شده تمومه دنیای من
عاشقت شدم
میخوام که تو باشی
بدجوری بسته شدی
به نفسم
عاشق میمونم تا همیشه
تا ته دنیا عشق من کم نمیشه
عاشق میمونم تا همیشه
تا ته دنیا عشق من کم نمیشه
صاف و سادست اما فوق العادست دنیای تو
تو جون ِ منی تنها نذار این دیوونه رو
عشقمو بردار تو قلبت نگه دار
اگه تو دوستم داری ، به روت بیار..
عاشق میمونم تا همیشه
تا ته دنیا عشق من کم نمیشه
عاشق میمونم تا همیشه
تا ته دنیا عشق من کم نمیشه
عاشق میمونم تا همیشه
تا ته دنیا عشق من کم نمیشه
عاشق میمونم تا همیشه
تا ته دنیا عشق من کم نمیشه..
همونطور که همتون میدونید من رشته ی ریاضی ام ولی انـــــــــــــــــــــقدر به زیست علاقه دارم که باورتون نمیشه...
شاید بپرسید چرا نرفتم تجربی؟
برای اینکه میخوام دانشگاه خوب قبول بشم که با توجه به تعداد زیاد تجربی ها نمیشه...
حالا نمیدونید دیروز چیشد...
زنگ آخر معلم نداشتیم و یکی از کلاسای تجربی زیست داشتن...
من از خانم بیان (که در ادامه حسابی در موردشون توضیح میدم) خواستم که برم سر کلاسشون بشینم و لطف کردن و قبول کردن...
یعنی از ته قلبم میگم که بهترین کلاسی بود که تا حالا از اول امسال داشتم...
در ادامه حرفام رو با دو تا مخاطب میزنم:
1-خانم بیان جونم
2-کسایی که خانم بیان رو ندیدن(بدبخت های بیچاره)
خب...
خانم بیان میخواستم بگم که من بیشتر از اینکه زیست رو دوست داشته باشم عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــاشق شمام...
اصلا فک کنم دلیل اینکه زیست رو دوست دارم همین باشه...
واینکه ممنون که منو تو کلاستون راه دادین آرزو میکنم سر زنگای شما هیچوقت معلممون نیان
و اینکه خیلی خیلی دوستتون دارم(با توجه به اینکه سر کلاس گفتید احساساتمون رو بگیم منم دوست داشتم اینو بهتون بگم)
و ای کسایی که خانم بیان رو ندیدین...
خیلی بدبختید...فقط همینو میتونم بگم...
دلم براتون میسوزه...