مصطفی پاشایی

کاش بودی و میدیدی که ..................البته میدانم که می بینی ..تا بودی عشق بود و عشق -گرچه در زمان بودنت هم برخی انگشت شمار بدنبال نبودنت بودند و شایعه فوت تو را بارها و بارها منتشر کردند ..شایعه دروغ بودن بیماریت را - شایعه ،شایعه و شایعه .. درد بی درمان بعضی ها .. سوء استفاده گرانی که برای فرار از اتهام، نزدیکانت را متهم می کنند .. نمیدانم ؛کسانی که شایعه می سازند یا عزیزی در زندگی ندارند یا داغ برادر یا فرزند نمی دانند چیست یا اصلا بویی از انسانیت نبرده اند و یا تمام وجودشان را حسادت فرا گرفته .. . واقعا چرا ؟؟؟؟؟؟ .. میدانم اگر همین لحظه بیایی باز هم برایت شایعه می سازند .. 

برگی از دفتر دیکته کلاس اول داداش کوچولوی عزیزم مرتضی پاشایی که بیست و سه سال با عشق نگه داشتم

مردن را همه بلدند،دلم شهادت میخواهد...

خدایا!

این را بارها گفته ام...

شرمنده که گنده تر از دهانم حرف میزنم

اما ...

من ...

دلم شهادت میخواهد ...

مُردن را که همه بلدند

من دلم از این تابوت ها میخواهد

از همین ها که بوی عشق میدهد

از همین مراسم های باشکوه...

بالای دست های عاشقان

من دلم گنده تر از اعمالم از تو میخواهد...

کاش طوری زندگی کنم که لایق باشم

که حتی این آرزو هر روز با من باشد...

اما با این اعمال...

بعید میدانم...

اما میدانم...

تو بزرگی...

ایمان دارم...