4- گزیدهی شعر تربت؛ غزل؛ شادروان مرضیهی یار؛ کسی که گریه امانش بُرید من بودم
سالهاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسهی شنبهشبها در جلسه خوانده میشود در گزارش هفتگی در وبلاگ میآید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزلهای خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزلهای خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیدهی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیدهی شعر تربت» از این پس دامنهی اشعار از غزل به تمامی قالبها گسترش پیدا میکند و دامنهی جغرافیایی به خطهی زاوه محدود خواند شد. این هفته یکی از زیباترین غزلهای شادروان مرضیهی یار را با هم میخوانیم. شرح حال ایشان را میتوانید در آرشیو وبلاگ بخوانید:
کسی که گریه امانش بُرید من بودم
مدام سینهی غم میمکید من بودم
به شوق رفتن از اینجا کسی که - باور کن -
تمام سال کفن میخرید من بودم
وزید باد تنفر به باغ احساست
در این میانه گلی کو خمید من بودم
چو رهگذری گذری کرد عمر کوتاهم
کسی که قاتل خود را ندید من بودم
به اشتباه تو غافل ز من شدی خوبم
کسی که حرف تو را میشنید من بودم
شادروان مرضیه یار
***