خیلی بیشتر ـتر از قبل ـها حواست بهمـ باشه ُ چشم ازَمـ بر نداری..وقتی خونه مامانتیمـ زودی ناهارُ بپرسی که ببینی من دوس دارمـ یانه..وقتی نشستیم سر سفره ُ من پیش آبجیت باشم ُ تو رو به رومـ هئی به آبجی اشاره کنی که بم غذا بکشه ُ بهم برسه..خودت ظرفارو میشوری ... از مهمونامون پذیرایی میکنی..چون نمی تونم غذا دُرُس کنم و غذای بیرونم نمی تونم بخورمـ؛ یا برام غذا دُرُس میکنی ُ یا غذاهای مورد علاقه مو به مامانت میگی که برام بپزه..
+وقتی بهم میگی بالالی (اسمم)ـم..