خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

عکس: تغییر نام‌ نوفل‌ لوشاتو به‌ دست‌ مردم

در تجمع اعتراضی مردم و دانشجویان مقابل سفارت فرانسه، مردم با نصب کاغذی روی تابلوی خیابان «نوفل لوشاتو» نام این خیابان را عوض کردند.
 به گزا شب گذشته (دوشنبه 29 دی) عده ای از قشرهای مختلف مردمی و دانشجویی در اعتراض به توهین مجله فرانسوی شارلی ابدو به پیامبر گرامی اسلام، مقابل سفارت فرانسه در تهران تجمع کردند.

در این تجمع عده‌ای از مردم کاغذی را که ذکر «محمد رسول الله» بر آن نقش بسته بود، به روی تابلوی خیابان نوفل لوشاتو چسباندند و نام این خیابان را عوض کردند.

جمعی از تجمع‌کنندگان از مسئولان درخواست داشتند که برای اعتراض به این توهین و سکوت دولت‌های غربی، نام خیابان نوفل لوشاتو را به نام پیامبر گرامی اسلام تغییر دهند.

سفارت فرانسه در خیابان نوفل لوشاتوی تهران واقع شده است.

عکس: تغییر نام‌ نوفل‌ لوشاتو به‌ دست‌ مردم

دیهیم نمیگفت ولی بعضی ها در بوق کرنا میکنند/آقای تجویدی برای برفروبی ها بنر بزنید.

عملکرد شهرداری را در سایتش متوان دید...آینده نطنز چه یادگاری از تجویدی خواهد داشت؟؟

واقعا نمیدانم از کجا شروع کنم؟؟؟؟ ولی این که شهردار محترم نطنز برای یک برفروبی ناقص و نه چندان خوب چنان فرموده اند که شهرداری در عملیات برفروبی سنگ تمام گذاشت که انگار تا کنون ده ها برف در سطح شهرستان نطنز باریده و کارمندان محترم شهرداری از ابتدای زمستان تا کنون مشغول پارو کردن برف بودند .  انگار نطنز و نطنزی ها تا کنون در سال های قبل برف یا حد اقل چنین برفی را ندیده بودند  . سال 86 در زمان مسئولیت سید مجید دیهیم  که به مراتب برف های سنگین تری در نطنز آمد و بسیار زیبا تر هم عملیات برفروبی انجام شد . حتی همن کارگران و کارمندان خدوم شهرداری پیاده رو های نطنز را نیز در حد توان خود پارو زدند . امسال با اولین برف و یک بار پارو زدن خیابان ها آن هم خیابان های اصلی شهر در حد عبور یک یا حد اکثر دو ماشین چنان در بوق کرنا کرده اند که انگار مردم نطنز ندیدند کسبه خودشان پارو به دست جلو درب مغازه خویش را برف روبی کردند . کاری که در کمتر سالی از دوره های قبل انجام میشد . امروز وقتی سایت شهرداری را خواندم برای خودم غبطه خوردم که چقدر فعالیت شهرداری نطنز بالاست که با یک برف آمدن چهار پست خبری شهرداری نطنز مربوط به این بارش بوده است که این حجم خبری در مورد برف حتی در سایت هواشناسی هم یافت نمیشود . برای خودم غبطه خوردم که سایت شهرداری که البته شورا نیز در حرف های متعدد خود ، خود را سهیم در این سایت میدانند ، از 15 پست انتهایی تنها 5 مورد کارهای مربوط به شهرداری و شورای شهر  را نوشته که 4 مورد از آن در مورد بارش برف بوده است. جناب آقای تجویدی ، شهردار محترم نطنز ، تلاش شما در شهر نطنز ستودنیست ولی انصافا قدری ما را راهنمایی فرمایید تا ببینیم کجا این تلاش شما را میتوانیم ببینیم؟؟؟ عملکرد مثبت شما در شهر نطنز چه بوده است که ما در ادوار مختلف شهرداران نطنز ندیده ایم؟؟؟

چند عدد بلوار سازی انجام شده است؟؟؟

چند عدد کاره ای عمرانی انجام شده است؟؟؟

آیا مردم نطنز وضعیت پیاده رو سازی ها را با برف بازی و ساخت آدم برفی از یاد میبرند؟؟؟

و....

آقای شهردار ، تا کنون از خودتان پرسیده اید یادگاری شما برای اهالی نطنز چه خواهد بود تا از شما هم چون مهندس جمالی به نیکی یاد کنند؟؟؟؟

وکالت و مشاوره توسط وکیل پایه یک دادگستری

حسین میمندی وکیل پایه یک دادگستری قبول وکالت و ارائه مشاوره در امور: حقوقی – کیفری و خانواده آدرس: تبریز-خیابان شهید بهشتی (منصور سابق) شمالی-انتهای خیابان شهید مصطفی خمینی-نبش بازارچه سیلاب-پلاک 159-طبقه دوم تلفن همراه :09141069737 مراجعه با تعیین وقت و هماهنگی قبلی حق مشاوره 400000 ریال برای یک موضوع و پانزده دقیقه

The post وکالت و مشاوره توسط وکیل پایه یک دادگستری appeared first on آگهی24 | آگهی رایگان | تبلیغات رایگان.

تو (12؟)

از پشت دیوار بیرون می آیم. به سمت انتهای خیابان می چرخم، گرده های سفید از زمین به بالا می ریزند. آسمان سفید می شود؛ زمین خاکستری. بافت رویِ آسفالت با رگه های خاکستری و پنبه های سیاه جسته و گریخته پر می شود. به بالا سقف از ستاره های پلاستیکی شب رنگ، به زیر گویِ آتشین میان قدم هایم. زیر این سایه سال های پیش رو مثلِ مرغ تاریک رویِ پشت بام دراز کشیده اند. سر ظهر جمع نمی شود. سایه تا شب پیش می رود. میان انگشتانش برگ هایِ درازِ بید بیرون می زند. سر برگ ها سوخته، قهوه ای مایل به سرخ و سیاه. چیزی تا اُکسیدگی باقی نمانده. نمی خواهم از پشت سر افتادن بدانم. نه از سوختگی های پشت سر می دانم، نه با ابرها درباره ی خلاصه ی قسمت پیشین می خوانم. 
قرصی دیگر از پوشش آلومینیوم بیرون می آورم. مرضِ شهر به مرضِ شهرگریزی گرفتارم می کند. خیابان وقتی با تمامِ وجود در میانِ کوچه هایش می چرخم، مُدام و در هر لحظه از خود دورم می کند. حکومت اداره می کنند و من حاکمیت خویش از دست می دهم. به تارهای عنکبوت بسته بر گلدان های تازه مانده در عمق فصلِ خاکستریِ سال چنگ می زنم. 
از خواب بیدار نشده، چروک رویاهای شیرینِ شب های پشت سر رفته هنوز بر صورتم باقی مانده. هنوز می توانم بو بکشم و در دیوارهای اتاق تقسیم بشوم. چیزی نمانده که اولین تخلیه را با سیگار و کُنیاک آغاز کنم:
قبض، قبض، قسط، کارت، اِ تی اِم، سی سی تی وی و بعد: پول و پول و پول و پول و پول و پول و پول و پول و پول. 
از خواب بیدار می شوم. زمین دارد هنوز می بارد. پیش رویِ بهمن ماهی دیگر ایستاده ام و با لرزش سیم های مخابرات ارتباط برقرار می کنم. چسبیده به سوزن نورهای زیر تلِ خاکستر. به بیدار نشدن فکر می کنم. زمین حوصله ی زندگی ندارد. بیا برایش آوازِ پرِ جبرئیل بگوییم. نامه هایمان از یادش می رود. تمامِ ساعت ها. تمامِ عقربه ها. 
از این جا می توانم جانورانِ خزیده زیر پوست را به تماشا بنشینم. که انگار قصدشان به انقراض نیست. شاید می خواهند جایمان را به کلی بگیرند. 
بالاخره تو هستی. شرایط به رخ می کشی. اوصاف به یاد می آوری. خوب می دانم درباره ی چه چیزی حرف می زنم. چیزی از غیره ها و سه نقطه ها نمی دانم. در همین جا خلاصه می شوم. در همین سکوت غرق می شوم. از سایه ها انتظار پوسیدگی ندارم. نَرم باقی می مانند. آغوشم اما دیگر نیازی به آن ها ندارد. که از دور تماشایشان می کنم. بگذار تمامشان به ما حسادت بکنند. چاره ای جز انداختن تقصیر گردن یک نفر ندارند. که آن یک نفر... .
نمی دانند حتا حدودن چه احساسی دارند. تو خوب می دانی.
«اِی کجایی کز بوسه
بر لب تشنه ام بزنی آبی»

تو (12؟)

از پشت دیوار بیرون می آیم. به سمت انتهای خیابان می چرخم، گرده های سفید از زمین به بالا می ریزند. آسمان سفید می شود؛ زمین خاکستری. بافت رویِ آسفالت با رگه های خاکستری و پنبه های سیاه جسته و گریخته پر می شود. به بالا سقف از ستاره های پلاستیکی شب رنگ، به زیر گویِ آتشین میان قدم هایم. زیر این سایه سال های پیش رو مثلِ مرغ تاریک رویِ پشت بام دراز کشیده اند. سر ظهر جمع نمی شود. سایه تا شب پیش می رود. میان انگشتانش برگ هایِ درازِ بید بیرون می زند. سر برگ ها سوخته، قهوه ای مایل به سرخ و سیاه. چیزی تا اُکسیدگی باقی نمانده. نمی خواهم از پشت سر افتادن بدانم. نه از سوختگی های پشت سر می دانم، نه با ابرها درباره ی خلاصه ی قسمت پیشین می خوانم. 
قرصی دیگر از پوشش آلومینیوم بیرون می آورم. مرضِ شهر به مرضِ شهرگریزی گرفتارم می کند. خیابان وقتی با تمامِ وجود در میانِ کوچه هایش می چرخم، مُدام و در هر لحظه از خود دورم می کند. حکومت اداره می کنند و من حاکمیت خویش از دست می دهم. به تارهای عنکبوت بسته بر گلدان های تازه مانده در عمق فصلِ خاکستریِ سال چنگ می زنم. 
از خواب بیدار نشده، چروک رویاهای شیرینِ شب های پشت سر رفته هنوز بر صورتم باقی مانده. هنوز می توانم بو بکشم و در دیوارهای اتاق تقسیم بشوم. چیزی نمانده که اولین تخلیه را با سیگار و کُنیاک آغاز کنم:
قبض، قبض، قسط، کارت، اِ تی اِم، سی سی تی وی و بعد: پول و پول و پول و پول و پول و پول و پول و پول و پول. 
از خواب بیدار می شوم. زمین دارد هنوز می بارد. پیش رویِ بهمن ماهی دیگر ایستاده ام و با لرزش سیم های مخابرات ارتباط برقرار می کنم. چسبیده به سوزن نورهای زیر تلِ خاکستر. به بیدار نشدن فکر می کنم. زمین حوصله ی زندگی ندارد. بیا برایش آوازِ پرِ جبرئیل بگوییم. نامه هایمان از یادش می رود. تمامِ ساعت ها. تمامِ عقربه ها. 
از این جا می توانم جانورانِ خزیده زیر پوست را به تماشا بنشینم. که انگار قصدشان به انقراض نیست. شاید می خواهند جایمان را به کلی بگیرند. 
بالاخره تو هستی. شرایط به رخ می کشی. اوصاف به یاد می آوری. خوب می دانم درباره ی چه چیزی حرف می زنم. چیزی از غیره ها و سه نقطه ها نمی دانم. در همین جا خلاصه می شوم. در همین سکوت غرق می شوم. از سایه ها انتظار پوسیدگی ندارم. نَرم باقی می مانند. آغوشم اما دیگر نیازی به آن ها ندارد. که از دور تماشایشان می کنم. بگذار تمامشان به ما حسادت بکنند. چاره ای جز انداختن تقصیر گردن یک نفر ندارند. که آن یک نفر... .
نمی دانند حتا حدودن چه احساسی دارند. تو خوب می دانی.
«اِی کجایی کز بوسه
بر لب تشنه ام بزنی آبی»