شریهی «طرح نو» که به تازگی تبدیل به روزنامه شده است، و برای پر کردن صفحات خود در هر روز نیاز مبرم به خبر و مطلب دارد، در شمارهی آذرماه سال جاری (۱۳۹۳) مقالهی تاریخ گذشته و سراسر اهانت و هتاکی که سال ۱۳۹۰ در فصلنامهی «تاریخ معاصر ایران» برای تخریب وجههی علمی و شخصیت ادبی استاد دکتر ح. م. صدیق به چاپ رسیده بود، در چهار شماره در شهر تبریز منتشر کرد. نویسندهی مقاله – همان طور که خاصیت مقالات اهانتآمیز و مبتذل است- نامی مستعار دارد. این مقاله چنان ناهنجار نوشته شده است که چاپ آن حتی در روزینامهای چون «طرح نو» و آن هم در صفحهی «باشگاه اندیشه» عجیب به نظر میآید. نشریه و روزنامه طرح نو که در جهت اهانت به مشاهیر و مفاخر آذربایجان و تحریف پیشینه، زبان و ادبیات این مرز و بوم فعالیت میکند با افراطیگری خود در جهت بر هم زدن وحدت ملی و ایجاد بدبینی میان ترک و فارس گام برمیدارد.....
بسم الله الرحمن الرحیم
بعضیها خیال میکنند که اگر بخواهند راجع به دورهی خلفا تحلیل کنند، حتماً باید با طعن به آنها همراه باشد؛ نه، طعن به خلفا در رادیو جایز نیست. اگر تاکنون این نکته را در جلسات قبل نگفتهام، الآن عرض میکنم که طعن به خلفا در رادیو مطلقاً جایز نیست؛ الآن حرام شرعی است.
داعیهی ما این است که میخواهیم انقلابمان را به دنیا صادر کنیم؛ کدام دنیا؟ در درجهی اول، دنیای اسلام است. آنوقت دنیای اسلام که یک میلیارد و دویست میلیون نفر جمعیت دارد و حدود چهارپنجمشان کسانی هستند که به چیزهایی به شکل مقدسات اعتقاد دارند، شما بیایید به این مقدسات اهانت بکنید؟! آیا این انقلاب صادر میشود؟!
خوب است بدانید و لا بد بعضی میدانند که در الجزائر وقتیکه بوادر و نشانههای این نهضت فعلی ظاهر شد، یکی از کارهایی که کردند، این بود که یک رساله در باب عقاید شیعه نسبت به خلفا منتشر کردند، تا خوب رابطهی آنها را با انقلاب قطع کنند!
بد نیست من خاطرهای را برای شما نقل کنم؛ هرچند که به خیلی از دوستان هم این را گفتهام. امام یکوقت در اوایل انقلاب در سخنرانیهایشان از معاویه به صورت طعنآمیزی اسم میآورند. شما میدانید که من مدتی را در بلوچستان بودم و با خیلی از علمای آنجا دوست نزدیک هستم. مردم و علمای سنی آن منطقه، معاویه را مقدس میدانند.
به امام عرض کردم که در طرف شرق کشورمان، چند صد میلیون نفر معاویه را محترم میشمارند و او را خال المؤمنین میدانند البته بحق یا بهناحق آن، مربوط به جلسهی بحث است یعنی مسلمانان هند، پاکستان، بنگلادش و افغانستان اغلب سنی حنفیاند؛ اینها معاویه را محترم میشمارند. امام گفتند عجب، من نمیدانستم!
من بعد از آن در طول این ده، یازده سال یک جملهی طعنآمیز از امام راجع به معاویه نشنیدم. من خودم در نماز جمعه راجع به جنگ صفین و سایر جنگهای امیر المؤمنین صحبت میکنم؛ اما اهانت نمیکنم. تاریخگویی، یک حرف است؛ اهانت، حرف دیگری است. تاریخ بیست و سهسالهی بعد از رحلت پیامبر تا خلافت امیر المؤمنین، یک تاریخِ قابل بررسی است؛ باید بررسی شود؛ اما در آن اهانت و جسارت به خلفا بههیچوجه نباید باشد.
منبع:http://farsi.khamenei.ir/newspart-print?id=2603&nt=2&year=1370&tid=1647
هبر عزیز انقلاب حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای:
دوستان عزیز این سلسله که می نویسم مثل حلقات زنجیره باهم نگاهشون کنید هم قبلی ها هم بعدی ها تا یه وقت به یکی برنخوره مارو نفرین کنه
مکانیزم طبیعی ازدواج که اسلام قوانینش را بر آن اساس وضع کرده است این است که زن در منظومه خانوادگى محبوب و محترم باشد [زن محبوب باشد و مرد محب؛ زن مطلوب باشد و مرد طالب؛ زن معشوق باشد و مرد عاشق]. بنابراین اگر به عللى زن از این مقام خود سقوط کرد و شعله محبت مرد نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بى علاقه شد، پایه و رکن اساس خانوادگى خراب شده؛ یعنی یک اجتماع طبیعی به حکم طبیعت ازهم پاشیده است. اسلام به چنین وضعى با نظر تأسف مىنگرد، ولى پس از آن که مىبیند اساس طبیعی این ازدواج متلاشی شده است نمی تواند از لحاظ قانونی آن را یک امر باقی و زنده فرض کند و با اجبار قانونی آنرا محفوظ نگه دارد. اسلام کوششها و تدابیر خاصى به کار مىبرد که زندگى خانوادگى از لحاظ طبیعى باقى بماند؛ یعنى زن در مقام محبوبیت و مطلوبیت و مرد در مقام طلب و علاقه و حضور به خدمت باقى بماند. توصیههاى اسلام بر اینکه زن حتماً باید خود را براى شوهر خود بیاراید، هنرهاى خود را در جلوههاى تازه براى شوهر به ظهور برساند، نیازهای جنسى او را اشباع کند و با پاسخ منفى دادن به تقاضاهاى او، در او ایجاد عقده و ناراحتى روحى نکند و... [و نیز اینکه فضای جامعه از لحاظ جنسی سالم باشد و جلوه های شهوانی که موجبات خیانت همسران را فراهم می کند وجود نداشته باشد] همه برای این است که محبت مرد به زن محفوظ بماند.
از نظر اسلام منتهاى اهانت و تحقیر براى یک زن این است که مرد بگوید من تو را دوست ندارم، از تو تنفر دارم، و آنگاه قانون بخواهد به زور و اجبار آن زن را در خانه آن مرد نگه دارد. قانون مىتواند اجباراً زن را در خانه مرد نگه دارد ولى قادر نیست زن را در مقام طبیعى خود در محیط زناشویى یعنى مقام محبوبیت و مرکزیت نگهدارى کند. قانون قادر است مرد را مجبور به نگهدارى از زن و پرداخت نفقه و غیره بکند اما قادر نیست مرد را در مقام و مرتبه یک فداکار و به صورت یک نقطه «گردان» در گرد یک نقطه مرکزى نگه دارد. از این رو هر زمان که شعله محبت و علاقه مرد خاموش شود ازدواج از نظر طبیعى مرده است. براى زن اهانت و غیرقابل تحمل است که براى حفظ حامى و دلباخته خود به زور و اجبار قانون متوسل شود.
مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج19، ص: 260 تا 263