آقا سلام؛ سلامی به آستان قدسیت کبوتری بی قرارم پر و بالم زدست زمانه شکسته صدها سال ره پیمودم تا لحظهای در حرمت آرام گیرم آقا؛ اذن دخول میخواهم نفس زنان، خیزان و افتان از دیاری دور آمدم آقا؛ آمدم ، گرد گنبدت پر و بال بگشایم طواف عشق کنم و در آستانت سر تعظیم فرود آورم لحظهای بر ضریحت بوسه عشق زنم آقا؛ تو غریبی! غریبنوازی کن کبوتری زائرم که از دیاری دور آمدم آقا؛ پنجره فولادت ماوای عاشقان غریب غریبنوازی کن! کبوتری خسته غریبم آقا؛ لحظهای سر بر آستانت مینهم تا دمی در سایه گلدستههایت بیاسایم.