خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خاطرات یک رزمنده از یک جانباز قطع نخاع+ عکس

آتش محکمی روی سرمان ریخت… دیدم ۷-۸ نفر روی تانک ایستاده اند. همان لحظه یک رگبار گرفتند. یک تیر خورد توی پای من… آقای حسن حسنی هم رفت آمبولانس بیاورد، خبری نشد. دیگر فهمیدم عملیات قفل شده. گفتم اگر بخواهیم اینجا بمانیم، یا کشته می شویم و یا اسیر، پس حرکت کنیم.

نوبت شما به نقل از ” سروقامتان دامغان  ” نوشت: بعد از آن فکر کنم دو سه روز طول کشید تا برای مرحله دوم عملیات آماده شدیم.

بیشتر بخوانید

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.