چند روز پیش به بهانه تولد استاد بیضایی، از همکاری مشترکمان در «سرزدن به خانه پدری» نوشتم. ولی فرصت نشد بنویسم که انتشارش را مدیون زاون قوکاسیان عزیز هستم و تکجملهاش در سال ۷۹ که من را به تدوین کتاب تشویق کرد و قول داد انتشارش را پیگیری کند. دروغ چرا؟ زاون برای انتشار کار، کار خاصی نکرد. ولی اگر همان تکجمله ابتداییاش نبود و بعد پیگیریهای گاه و بیگاهش، وسط کار رها کرده بودم. آنهم با شرایط ویژهای که این کتاب داشت که بماند.
زاون تقریباً تنها دوست مسیحی من است. دیروز چندبار تماس گرفتم برای تبریک کریسمس که موفق نشدم. خبر داشتم مریض است و رفته اتریش برای درمان. ولی پوستر نکوداشتش در جشنواره سینما حقیقت معنیاش این بود که خوب شده و برگشته و یادداشت نوستالوژیک و دردناک و ترسناک احمد طالبینژاد در مجله فیلم هم دیگر اعتبار ندارد.
اما همان دیروز اتفاقی خبری دیدم که میگفت حالش چندان روبهراه نیست. با هم برای سلامتی زاون عزیز دعا کنیم.