اول: آنکه تو همیشه نشسته بودی و من ایستاده، و حالا من خدمت آن پادشاه می کنم که در ۴ رکعت نماز کی گوید ۲ نوبت بنشین.ل
دوم: آنکه هرگاه تو چیزی می خوردی من نگاه می کردم و حالا خدمت آن سلطان را می کنم که اصلا خودش نمی خورد و مرا می گوید که: این همه نعمت را خلق کرده ام از آن چندان بخور که سیر شوی.
سوم: آنکه هرگاه تو خواب می کردی من پاس ترا میداشتم، اکنون پرستش خدایی را مشغولم که می فرمایدک تا سفیدی صبح بخواب و او نگهدار من است.
چهارم: آنکه اگر چنانچه گناهی از من سر می زد تو مرا به قتل می رساندی حالا خدمت آن پادشاه می کنم که گناه مرا بر روی من نمی آورد چون در دل خود توبه کنم گماهان مرا می آمرزد.
پنجم: آنکه اگر دشمن روی زمین روی به تو می آورد و تو از عهده آن بر نیامدی پس به ناچار ما همه اسیر می شدیم.
حالا خدمت آن پادشاهد را می کنم که اگر همه سلاطین دنیا بر وی عاصی شوند بر دامن کبریایش گردی نه نشیند.