امام در حال بیرون آمدن از خانه بود که ابراهیم به او رسید و گفت:سلام آقای من!میتوانم با شما بیایم؟
امام فرمود:من به بیرون شهر میروم.تعدادی از دوستانمان هم قرار است به من بپیوندند.
اگر دوست داری تو هم میتوانی با ما بیایی.
در بین راه وقت نماز شد.امام داشت آماده ی اقامه ی نماز میشد که ابراهیم به پشت سر اشادره کرد و گفت:بهتر نیست صبر کنیم بقیه ی دوستانمان هم به ما برسند تا با هم نماز بخوانیم؟
امام فرمود:نماز اول وقت خیلی مهم است؛یادت باشد تا وقتی مجبور نشدی آن را عقب نینداز.
ابراهیم اذان گفت و هر دو نمازشان را به جماعت خواندند.
برگرفته شده از کتاب:مشق خوب.به کوشش سید نوید برکچیان