دهلیز های سکوت ...
لبخند مات زندگی...
در این میان
شعر های با تو بودن
از صف خاطرات خالی میشوند...
سر نوشت برگ دیگری را به اغوش می کشد ...
نفس هایت
کیش ومات این سیاهی را خالی می کنند...
این بار
تو بازیچه سرنوشت خواهی بود...
سهم تو از خاطرات نئون بازی میشود...
در این میان
شبرنگ ارزو های پوچ خواهم بود ...
خاطرات سر فصلی از ارزوهامی شوند
که
طعم تلخ سکوت را بلعیدند...