شاید مهمترین مشکل در عرصه علوم انسانی در کشور ما،ناسازگاری این علوم با فضای فرهنگی و نیازهای عینی جامعه دینی است:هم اسلام برای زندگی دنیوی انسانها برنامه دارد و هم این علوم ادعای چنین برنامهای را دارند.اگر در عرصه علوم انسانی،مقصوداز«علم دینی»را دیدگاهی بدانیم که خواهان گسترش اندیشههایی است که حاصل تعامل معرفتی بین آموزههای علوم جدید و آموزههای اسلامی باشد،آنگاه میتوان مهمترین نیاز در عرصه علوم انسانی را«تولید علم دینی»معرفی کرد.در این مقاله کوشیدهشده با پیشفرض قرار دادن ضرورت نوعی تعامل بین دستاوردهای علوم جدید و آموزههای متون دینی و بدون ورود در اختلافنظرهای موجود در«معنای علم دینی»،راهبردهای مشترکی برای سیاستگذاران جامعه علمی کشور توصیه شود که در درازمدت،با فراهم آوردن زمینههای لازم برای تحقق علم دینی، وضعیت علوم انسانی در جامعه اسلامی ما را از«تهدید»به«فرصت»تبدیل سازد.این سیاستها ناظر به بازنگری در برنامه آموزشی علوم جدید و معارف اسلامی و برقراری تعامل بین آنها،همراه با اعمال دغدغههای تربیتی لازم در فرایند تحصیل علم و اصلاح ساختارهای کلان علم در کشور،از دانشگاه گرفته تا حوزههای علمیه و آموزش و پرورش و برخی نهادهای فرهنگی است.