مرا
تو
بی سببی
نیستی
.
به راستی
صلت کدام قصیده ای
ای غزل؟
ستاره باران جواب کدام سلامی
به آفتاب
از دریچه ی تاریک؟
کلام از نگاه تو شکل می بندد
.
خوشا نظربازیا که تو آغاز می کنی
!
□
پس پُشت مردمکان ات
فریاد کدام زندانی ست
که آزادی را
به لبان برآماسیده
گُل سرخی پرتاب می کند؟
-
ورنه
این ستاره بازی
حاشا
چیزی بده کار آفتاب نیست
.
□
نگاه از صدای تو ایمن می شود
.
چه مومنانه نام مرا آواز می کنی
!
□
و دل ات
کبوتر آشتی ست،
در خون تپیده
به بام تلخ
.
با این همه
چه بالا
چه بلند
پرواز می کنی
احمد شاملو