✿⊱╮
در میان سرمای خانمان سوز این زمستان
دلم همچو غرش سماور میشود
به چشمان مادرم که خیره میشوم
لب هایم قفل میشود ..
خبری از دختر کبریت فروش نیست
این روزها همه دیگر لوسی را میشناسند
در باغچه دلم کبریت کاشته ام
کاش گرمی دستان پدرم
خبری از دختر کبریت فروش به من بدهد
یکی بیاید
این دخترک گرازنمای
تک چشم
ساختگی را ببرد آبادیِ شان
افسوس برادران یوسف
دختر کبریت فروش را در چاه انداختند
چه می دانستند
که کبریت هایش ..
هم راه را نشانشان میدهد
هم گرمشان میکند