خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

مدت زندگی


اسکندر مقدونی هنگامی که در یکی از شهرهای ایران از گورستانی عبور میکرد از مشاهده سنگ قبرها بسیار متعجب شد! پیرمردی را که آنجا بود خطاب قرار داد و پرسید که چرا در شهر شما همه مردم در سنین کودکی یا نوجوانی می میرند ؟!
و به سنگ قبرها اشاره کرد که روی آنها نام متوفی و مدت زندگی اشان نوشته شده بود و همه عدد ها بین یک تا ده بودند!!
پیرمرد سری تکان داد و گفت:
در شهر ما رسم بر این است که به جای عمر طبیعی افراد میزانی را که شخص در عمرش گناه نکرده است به عنوان عمر 
واقعی او حساب میکنیم.
هر کسی در آخر عمرش روزهایی را که مرتکب گناه نشده است می شمارد و حساب می کند که چند سال میشود به فرض مثال
اگر جمع همه روزهای بدون گناه او دو سال بشود ما روی سنگ قبرش می نویسیم : "مدت زندگی 2 سال"
اسکندر کمی در خود فرو رفت و بعد از مکثی کوتاه از آن پیرمرد پرسید:
اگر اسکندر در شهر شما بمیرد روی سنگ قبر او چه خواهید نوشت؟
آن پیرمرد روشن ضمیر پاسخ داد : روی سنگ قبر تو مینویسیم:
"اسکندر مردی که هرگز زاده نشد"

۱۰سوالی که خداوند از ما میپرسد؟؟؟

-۱ خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انســــانی بودی؟
-۲خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس‌هایی در کمد داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشـــــاندی؟
-۳خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتـــــر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟
-۴خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می‌کردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟
۵- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟
-۶ خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟
-۷خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن
را به بهترین نحو انجام دادی؟
-۸خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبـــیلی سوار می‌شدی
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه
نداشتند به مقصد رساندی؟

۹- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جســـت و جوی

رستگاری بپردازی بلکه با مهربــــــــــــــــــــــــــانی تو را
به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.
-۱۰خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی
بلکه خواهد پرســـــید آیا از خواندن آن برای دیگران
در وجدان خود احســـــــــاس شرمندگی می‌کردی؟
 

خوشبختی یعنی...

شبختی نامه ای نیست که یک روز، نامه رسانی، زنگ در خانه ات را بزند و آنرا به دستهای منتظر تو بسپارد.
خوشبختی، ساختن عروسک کوچکیست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر...
به همین سادگی،
به خدا به همین سادگی؛
اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر...
خوشبختی را در چنان هاله ای از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیده ی ادراک ناپذیر فرو نبریم که خود نیز درمانده در شناختنش شویم...
خوشبختی همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده است

 

 

 

کودکی
از خدا پرسید خوشبختی را کجا میتوان یافت
خدا گفت ان را در خواسته هایت جستجو کن
و از من بخواه تا به تو بدهم با خود فکر کرد و فکر کرد
گفت اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم
خداوند به او داد
گفت اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم
خداوند به او داد
اگر ..... اگر ....... و اگر........
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود
از خدا پرسید حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم
خداوند گفت باز هم بخواه
گفت چه بخواهم هر انچه را که هست دارم
گفت بخواه که دوست بداری
بخواه که دیگران را کمک کنی
بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی
و او دوست داشت و کمک کرد
و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها می نشیند
و نگاه های سرشار از سپاس به او لذت می بخشد
رو به آسمان کرد و گفت خدایا خوشبختی اینجاست
در نگاه و لبخند دیگران

حکایت جالب خداپرست و فرعون

حکایت جالب خداپرست و فرعون

مجموعه : ادبیات،شعر و داستان‌

حکایت جالب خداپرست و فرعون


در زمان فرعون دو نفر بدخواه نزد فرعون رفته از شخص سومی که خداپرست بود بدگویی کردند و گفتند: او پروردگار دیگری را پرستیده، تو را به خدایی قبول ندارد.

 

فرعون گفت: او را نزد من بیاورید. دستور او را اطاعت کردند و مرد خداپرست را پیش فرعون بردند. در این وقت فرعون از دو مرد سعایت کننده پرسید: پروردگار شما کیست؟

 

گفتند: پروردگار ما تویی. فرعون از خداپرست پرسید: پروردگار تو کیست؟

 

مرد مومن گفت: پروردگار من همان پروردگار ایشان است. (منظور مرد مومن، خالق آن دو مرد بود که پروردگارعالمیان است) فرعون تصور کرد که او را می گوید بنابراین سعایت کنندگان را سرزنش کرد و از دربار راند.

 

منبع:روزنامه خراسان

کلاس فلسفه

پروفسور فلسفه با بسته سنگینی وارد کلاس درس فلسفه شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان خود روی میز گذاشت.
 
وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.
 
سپس  از شاگردان خود پرسید که ، آیا این ظرف پر است ؟ و همه دانشجویان موافقت کردند.
 
سپس پروفسور ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه رو به آرامی تکان داد.
 
سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپ های گلف قرار گرفتند؛ سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند.
 
بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت و خوب البته، ماسه ها همه جاهای خالی رو پر کردند.
 
او یکبار دیگر پرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند : بله
 
بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد.
 
و گفت : در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها رو پر می کنم! همه دانشجویان خندیدند.
 
در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسور گفت : حالا من می خوام که متوجه این مطلب بشین که این شیشه نمایی از زندگی شماست.
 
توپ های گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند ( خدا ، خانواده تان ، فرزندانتان ، سلامتیتان ، دوستانتان و مهمترین علایقتان )
 
چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها باقی بمانند ، باز زندگیتان پای برجا خواهد بود.
 
اما سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل کارتان ، خانه تان و ماشین تان ماسه ها هم سایر چیزها هستند  مسایل خیلی ساده.
 
پروفسور ادامه داد : اگر اول ماسه ها رو در ظرف قرار بدید، دیگر جایی برای سنگریزه ها و توپهای گلف باقی نمی مونه، درست عین زندگیتان
 
اگر شما همه زمان و انرژیتان را روی چیزهای ساده و پیش پا افتاده صرف کنین، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت داره باقی نمی مونه
 
به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت داره توجه زیادی کنین، با فرزندانتان بازی کنین، زمانی رو برای چک آپ پزشکی بذارین
 
با دوستان و اطرافیانتان به بیرون بروید و با اونها خوش بگذرونین
 
همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابی ها هست همیشه در دسترس باشین
 
اول مواظب توپ های گلف باشین چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند
 
موارد دارای اهمیت رو مشخص کنین بقیه چیزها همون ماسه ها هستند
 
یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟
 
پروفسور لبخند زد و گفت : خوشحالم که پرسیدی
 
این فقط برای این بود که به شما نشون بدم که مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله ست
 
همیشه در زندگی شلوغ هم جایی برای صرف دو فنجان قهوه با یک دوست هست!