معتزله در بحثهاى کلامى و نیز تفسیر آیات قرآن،از عقل و تفکر عقلانى استفاده مىکردند،و هرگاه نتایج استدلالهاى عقلى آنان با ظواهر دینی مخالفت داشت،دست به تأویل ظواهر زده و بدین وسیله میان عقل و دین ایجاد هماهنگى مىکردند.فیلسوفان اسلامی نیز از همین روش پیروى مىکنند،که معتزله غالبا از تفکر جدلی بهره مىگرفتند،ولى فیلسوفان اسلامى از تفکر برهانی. محقق لاهیجی نیز در تعریف روش معتزله گفته است: «این جماعت،ترتیب رأى عقلى نموده،آیات و احادیثى که مضمونش به حسب ظاهر موافق آرا و عقول ایشان نبودند،به تأویل آن بر نهج قوانین عقلى مبادرت مىکردند»
مذهب معتزله بر پایه پنج اصل استوار است که هر کس به آنها اعتقاد داشته باشد معتزلى خوانده مىشود. قاضی عبد الجبار معتزلی (متوفاى ۴۱۵ ه) کتابى را بر اساس همین اصول پنجگانه تدوین کرده است که «شرح الاصول الخمسة» نام دارد. از اصول یاد شده، آنچه جزو مسایل ایمانى و اعتقادى است، اصل توحید و عدل است و سه اصل دیگر در واقع معرف مذهب معتزله است
۱ـ اصل توحید
۲ ـ اصل عدل
۳ ـ وعد و وعید: یکى از مصادیق قاعده لطف، وجوب وعد و وعید است.وفاى به وعده نیز عقلا و نقلا واجب است .جهات یاد شده مورد قبول همه طرفداران قاعده حسن و قبح عقلی است، ولى درباره وفاى به وعید دو نظریه است: اکثریت معتزله وفاى به وعید را نیز واجب مىدانند و آنان به «وعیدیه» معروفند، و دیگران که قائل به وجوب آن نیستند، به «تفضیلیه» مشهورند. بنابر این، از نظر «وعیدیه» گنهکارانى که بدون توبه از دنیا بروند، قطعا عذاب خواهند شد، و این نظریه با نظریه «مرجئه» در تضاد کامل است، زیرا آنان به طور قطع به شمول عفو الهى نسبت به گنهکاران حکم کردهاند.
۴ ـ المنزلة بین المنزلتین: همان گونه که در آغاز بحث بیان گردید، این اصل مربوط به مرتکبان کبایر است و نظریه «المنزلة بین المنزلتین» اولین نظریه جدیدى بود که معتزله آن را مطرح کردند و به واسطه آن به معتزله نامیده شدند.
۵ ـ امر به معروف و نهى از منکر: در اینکه امر به معروف و نهى از منکر از ضروریات دین اسلام است، اختلافى نیست.اختلاف نظر درباره نحوه وجوب و شرایط و مراتب آن است، معتزله در اجراى این فریضه دینى، اهتمام بسیار داشتند و به ویژه با زندقه و الحاد، شدیدا مبارزه مىکردند، فریضه امر به معروف و نهى از منکر، در مذهب امامیه نیز جایگاه بلندى دارد که در کتب حدیث، کلام، تفسیر و فقه شیعه درباره آن بحثهاى گستردهاى انجام شده است.
منبع: ویکی فقه