***امامزاده علیاکبرگرمسار درقاب گنجه وگنجینه
مشهورترین امامزادههای شهرستان در روستای امامزاده علی اکبر دهستان داورآباد از توابع بخش آرادان در 14 کیلومتری جنوب شرقی گرمسار قرار دارد.روستا نام خود را از امام زاده گرفته است به روایتی بنای بقعه مربوط به دوره صفویه میباشد. بقعه طاق مرتفع محکمی دارد و داخل طاق و روی گنبد سفید است. بقعه امامزاده علیاکبر محوطهای دارد که طاقهایی از خشت و گل در اطراف آن بنا نمودهاند. بقعه و بارگاه آرامگاه با نمای آجری ساخته شده و فاقد هرگونه تزیینات کاشی میباشد.گنبد آن دارای دو پوشش بوده و به سبک معماری سنتی و به شکل شش ضلعی قسمت تحتانی و قسمت فوقانی استوانهای بازسازی شده است. حرم آن دارای ابعاد 8×9 متر و دیوار داخل آن از زمین با ارتفاع 50 سانتیمتر سنگکاری شده و بقیه تا زیر گنبد سفیدکاری میباشد. در وسط حرم ضریح چوبی مشبک به طول 2/60 و عرض 2/20 بر روی قبر گچی وجود دارد. قبر فاقد هرگونه سنگ و کتیبه بوده و دارای ابعادی به طول 2/30 و عرض و ارتفاع 1/20 متر میباشد.در وسط ایوان آرامگاه دو ستون آهنی کار گذاشته شده است. در وسط آن درِ بزرگی وجود دارد که محوطه را به صحن امامزاده ارتباط میدهد که در ورودیِ آن هشتی جالبی به چشم میخورد که مربوط به دوره قاجاریه است. در سمت راست هشتی یک مسجد وجود دارد و در کنار آن یک پله است که به پشت بام مسجد متصل میشود. کف هشتی با قلوه سنگ مفروش شده است.با وجود قدمت و عدم مراقبت، این بنا همچنان پابرجاست و نوشتههای آن را تا اندازهای با سهولت میتوان خواند. از متن نوشتهها چنین برمیآید که بنا در زمان شاه طهماسب صفوی ساخته شده است.این اثرتاریخی دربیستم آبان ماه سال 1377 با شماره 2160 درفهرست میراث ملی ثبت شده است
در تقدیر از استاد حسین علیزاده، که با نپذیرفتن نشان شوالیه از دولت فرانسه، ترجیح داد
حسین علیزاده ی مردم ایران بماند.
علی زادة ایران
صــدای تـار و سه تارت، غرور ملـی مــــاست بـــزن که زخمـــــه ی تــــو، ســـــوزِ زخـمِ مـا دارد
نــوای سـاز تـو «چاووش» انقـلابِ دل است وَ آهِ «راز و نیـاز» ت، چـــــو «نی، نـوا» دارد
«بداهه نوازی» و هــم «ردیف نوازیِ» تـو «نوای نور» و « نـِی » و «ماه و مه» لقا دارد
به« پایکوبی» و صَهبــای« صبحگاهیِ» دل کــدام سـاقـــــی« سَلّانه »، مِــــــی روا دارد؟
نـــــوای «بانگ کهن» ، «یــار مهربانِ» تـــرا به گوش دل چـو شنیـــــدم، چه نکته هــــا دارد
بـه بـزم اهل هنر، تا که شـــورِ« باده تویی» « سرود گل» به چمـــــــن، نغمه ی صفــا دارد
رسیــــــد مـژده به «یزدی» زِ پیک اهـلِ هنـر یقیـــن« حسینِ علیزاده» ، بس «نـوا» دارد
نشــان عــــزَّتِ او بــا مـــــــدالِ اُستـــــــادی به اوجِ بـــــامِ دلِ مـــا، هـمیشــه جــــــــــا دارد
به مُلکِ عشق«علیزاده ای و خـواهی ماند» چــــرا که سازِ تــــــــو، سـوزی، زِ مـــا سِوا دارد
کاظم دهقانیان نصرآبادی متخلص به «یزدی»
19 آذر ماه 1393
* استاد حسین علیزداه یکی از کسانی است که در تشکیل کانون چاووش در سال 1356ش. موثر بود. مجموعه چاووش نام 12 آلبوم است که توسط هنرمندانی چون استاد محمدرضا لطفی و استاد حسین علیزاده ساخته و با صدای خوانندگانی چون، استاد شجریان و شهرام ناظری اجراء گردیده است.
* چاووش، راز و نیاز، نی نوا، بداهه نوازی (4 آلبوم)، ردیف نوازی (5 آلبوم)، نوای نور، نی، ماه و مه، پایکوبی، صبحگاهی، سلانه، باده تویی، سرود گل، نو بانگ کهن، یادیار مهربان، و موسیقی چند فیلم سینمایی از ساخته های استاد حسین علیزاده می باشد که تا کنون منتشر شده است.
* این آهنگساز و استاد موسیقی ایرانی، با نوشتن نامه ای به سفیر فرانسه، از پذیرش نشان شوالیه که یکی از نشان های معتبر دولت فرانسه است، خودداری نمود. در بخشی از نامه چنین آمده است.
« ضمن قدردانی از مسئولین کشور و سفارت فرانسه، به احترام مردم هنر پرور و هنر دوست ایران، به نام «حسین علیزاده» قناعت کرده و تا آخر عمر، به آن پیشوند یا پسوندی نخواهم افزود.».
سنتوری 2 ,سنتوری
یکی از بازیچه های علیرضا و دوستاش سلاح مخوفی بود که معمولا" در زراد خونه های فوق سرّی ارتش بچّه پرروها ساخته میشد بنام تیرکمون که البته با اون تیر و کمونی که شما معمولا" می بینین که تو فیلم آرتیست هایی که در نقش مثلا" رابین هود و جرانیمو رئیس قبیله کومانچی سرخپوست ها در فیلم های غرب وحشی بازی می کنن یه کمی فرق می کنه تیرش بجای یه شاخه بلند و باریک که تهش پر عقاب کار گذاشته باشن و نوکش یه پیکان تیز فولادی باشه یه قلوه سنگ کوچولوئه و کمونش هم بجای یه چوب منحنی یه دوشاخه است که معمولا" از درخت خونه یکی از فامیلها یا همسایه ها دزدیده میشه د آخه اگه از درخت خونه خودشون ببرّن که کتک مفصلی نوش جان می کنن و زهش هم بجای یه رشته باریک ریسمون ساخته شده از روده حیوانات شکار شده معمولا از رشته های بریده شده از تیوپ لاستیک های مستعملی ساخته میشد که از در دکون اوسّا حبیب پنچرگیر به لطائف الحیل البته با طرح نقشه های شیطانی و بالاتر از خطری (یاد سریال بالاتر از خطر بخیر یادم باشه قصه علیرضا در بالاتر از خطر رو هم براتون در آینده بگم) به سرقت می رفت البته اگه به خود اوسّا حبیب هم می گفتن بهشون می داد ولی اونوقت کیف کردن بخاطر انجام این عملیات متهورانه سرقت تیوپ پاره چی میشد؟ القصّه این وسط به یه تیکه چرم هم برای ساخت کفچه (محل قرار دادن سنگ) نیاز بود که اون هم صد البته با استفاده از قوّه ابتکار معمولا" از یه کیف یا چمدون یا کفش کهنه کنده میشد حالا فقط تنها چیزی که از وسائل مورد نیاز ساخت این سلاح مخفی باقی مونده کمی ریسمون برای وصل کردن این قطعات بهمدیگه اس که خوب معمولا میشد از بند کفش های کهنه یا نخ تسبیح های پیرزن های فامیل که می خواستن باهاش تسبیح نخ کنن و چرت بعد از غذا باعث میشد که این مطاع گرانبها ازشون بسرقت بره استفاده کرد علیرضا وقتی که تموم وسایلش جور میشد یه بعد از ظهر که مادرش می خوابید اون هم خودشو میزد به خواب و آقا همچین که خروپف مادر به هوا می رفت یواشکی از جاش بلند میشد و پاورچین می رفت تو زیر پله ایی و با دقّتی که یه جراح مغز و اعصاب کارش رو انجام میده مراحل ساخت تیر و کمون رو انجام میداد با مهارتی که علیرضا داشت ساخت هر تیر و کمونی حدود دو ساعت طول می کشید و چون معمولا" مدّت خواب بعد از ظهر مادرش بیشتر از نیم ساعت نبود لاجرم این عملیات فوق سرّی یه چهار پنج روزی زمان میبرد بین خودمون باشه این علیرضائه میگه آخه اگه مادرم می فهمید که بازم دارم تیر کمون درست می کنم این دفعه دیگه با انبر داغم میکرد اوندفعه هم اگه میونجی گری خانم جان مادر بزرگ علیرضا نبود حتما" شهیدش می کرد آخه چند دفعه باید واسه شکستن شیشه همسایه ها بدست این سلاح مخوف که تو دست علیرضا از مسلسل ماکزیم رضا خان هم خطرناکتر بود ازشون عذر منظور بخواد و خجالت بکشه؟ آقا اصلا" این صنعت ساخت تیرکمون واسه علیرضا که فقط اسباب مردم آزاری و تفریح نبود باهاش پز میداد د آخه تیر کمون های علیرضا که از این الکی پلکی ها نبودن همشون آخرین مدل و با بهترین فن آوری تولید شده بودن یه روز علیرضا و دوستاش با همدیگه مسابقه نشونه زنی گذاشتن یه قوطی حلبی گذاشته بودن و بهش تیر می زدن انصافا" تیر اندازی علیرضا از همشون بهتر بود البته تکنولوژی پیشرفته اسلحه اش هم در این موفقیّت تاثیر داشت بالاخره حوصله بچّه ها سر رفت و گشنه اشون شد و رفتن خونه هاشون دمدمای غروب بود که یه یاکریم خوشگل اومد نشست سر دیوار خونه اشون و علیرضا یهویی خر شد با تیر کمون یاکریمه رو زد طفلک دور خودش چرخید و جلوی علیرضا خورد زمین انگاری هفت سال بود که مرده بود علیرضا تا اون موقع به هیچ حیوونی یه همچین صدمه ایی نزده بود گرفت یا کریمه رو تو بغلش و نازش کرد ولی یاکریم مرده بود صداش زد ولی یاکریم مرده بود بهش التماس کرد که بلند شه ولی یاکریم مرده بود بوسش کرد و گریه کرد ولی یاکریم مرده بود گریه نکن علیرضا از اون موقع تا حالا خیلی سال گذشته حتما" خدا تو رو بخشیده یاکریمه هم تو رو بخشیده نخیر مثل اینکه این علیرضائه ول کن نیس علیرضا دیگه تیر کمون درست نکرد./.