تاریخ مهاجرتهای سیاسی خانوادهی چپ ایران به کشور شوروی سابق پیشینه یکصد ساله دارد. بررسی و ابعاد سرگذشت این آرمانگرایان شامل حوزهی وسیعی است که پژوهش و تحقیق همهجانبه میطلبد. هدف این نوشته اشارهی کوتاه به دگردیسی و تغییر و تحولات ذهنی مهاجران چپ ایرانی در شوروی است
سرنوشت آرمان گرایان و عدالت خواهان چپ لیران و کمونیست های جهان در کشور شوراها بسیار تلخ و در عین حال آموزنده می نماید. تلخ از این بابت است که چگونه این انسان های شریف با خوش باوری ، به امید امنیت و زندگی بهتر قدم به« بهشت رویائی» خود گذاشتند و با بهت و ناباوری و با اتهام های ساختکی سر از زندان ها و اردوگا های استالینی در آوردند. بسیاری از این نگون بختان در اردوگاه ها ی کار اجباری و زندان ها به سبب شکنجه های جسمی و روانی ،گرسنگی و سرماجان سپردند . کسانی که جان سالم بدر بردند سال ها در بی خانمانی و دوری از وطن روزگار بسیار تلخی گذراندند.
عروس :خودت بگو خلافت چیه؟
داماد : فقط ادامس زیاد میجوم.
آدامس !!!! حالا چرا آدامس میجوی ؟
بو سیگارو از بین میبره
مگه سیگار میکشی؟
اره بعد از عرق حال میده
مگه عرق میخوری؟
اره گیرایی تریاک رو زیاد میکنه
مگه تریاک میکشی؟
اره از بیکاری بهتره
مگه بیکاری؟
اره خوب همیشه که نمیشه دزدی کرد
مگه دزدی هم میکنی ؟
نه بعد اینکه از زندان اومدم بیرون دیگه دزدی نکردم .
مگه زندان بودی ؟
الکی فرستادنم اون تو . من که نکشتم طرف رو ...
امیدوارم خوشتون اومده باشه
اسیران لیبرتی و پیام مسعود رجوی برای ماندگاری در عراق
منبع: کانون ایران قلم| شنبه ۶ دی ۱۳۹۳ چاپ
پس از نزدیک به ۱۲ سال سرنگونی صدام حسین و تغئیرات بنیادی در کشور
عراق مسعود رجوی همچنان بر ماندگاری در عراق تاکید میکند و از طرفی هم برای
جلوگیری از بی ابروئی بین اللملی مریم رجوی ادعا میکند که خواستار کمک برای خروج
از عراق هستیم .ما کدام ادعا را باید باور کنیم قسم حضرت عباس را یا دم خروس را .
مریم رجوی اعلام میکند که نزدیک به ۳۰۰۰ وکیل مجرب بدنبال حل مشکلات مربوط به خروج
ساکنان لیبرتی به کشور ثالث هستند همچنین اعلام میکنند که ما حاضریم هزینه نقل و
انتقال نفرات را به کشور ثالث بپردازیم .این قسم حضرت عباس
اما دم خروس از جای دیگری بیرون میزند و مسعود رجوی در اخرین پیامش میگوید که
لیبرتی رزمگاه مجاهدین است و هر کس توانش را ندارد میتواند درخواست کند و برود .
براستی این تناقض اشکار از کجا ناشی میشود به غیر از این است که تصمیم مسعود رجوی
این است که هیچ کس از عراق زنده خارج نشود چرا سازمان منافقین خلق به صراحت نمی
گوید استراتژی اش چیست ؟
مسعود رجوی در اخرین پیام خودش چهره واقعی خودش را نشان داده و اگر هم کسی نسبت به
این چهره شکی داشت در این پیام میتواند واقعیت او را ببیند. او سالهای سال زمانی
که صدام حسین زنده بود و حکومت میکرد زیر سایه چکمه های خون الود صدام حسین میگفت
خروجی نداریم و جواب کسی که بخواهد از سازمان خارج شود را با مشت اهنین میدهیم و
امروز ان پرده بر افتاده و دیگر نمی توانند از این چهره خشونت طلب و خونریز یک
امامزاده بسازند و بگویند که او حامل پیام رحمت و رهائ است براستی کدام پیامبر
رحمت و رهائی که ما میشناسیم اینچنین کرده که اگر کسی خواست از او جدا شود باید ۲
سال در زندان اشرف باشد و بعد ۸ سال به زندان مخوف ابوغریب برود و بعد هم مبادله
شود کدام پیامبری نیروهای خودش را به زندان داخل قرارگاه میبرد .
مسعود رجوی در اخرین پیامش سعی میکند با مقایسه لیبرتی و صحرای کربلای امام حسین
نیروهای اسیر لیبرتی را همچنان در ان کشور جنگ زده عراق نگه دارد تا یک موقع نفرات
لیبرتی ذهنشان را درگیر خارجه نکنند براستی مسعود رجوی چرا از خروج نفرات از
لیبرتی میترسد ایا خروج نفرات از لیبرتی پایانی بر ۳۰ سال خطای استراتژیکی و
انقلاب ایدئولوژیکی سازمان نخواهد بود؟ قطعا چنین است .
نکته مهم این است که نفرات گرفتار در لیبرتی نباید گول بازیهای سیاسی مسعود رجوی و
مریم رجوی را بخورند اگر بدست انها باشد میخواهند تمام نفرات در همان عراق دفن
شوند برای انها مرده افراد ارزش بیشتری از زنده شان دارد و تصمیم شان نیز این است
خوشبختانه تعدادی به کمک خانواده ها و سازمان ملل توانسته اند از عراق خارج شوند و
نفرات اسیر نیز باید خودشان تصمیم بگیرند که سرنوشتشان چه میشود و نباید سرنوشتشان
را بدست بی خدایانی همچون مسعود رجوی و مریم رجوی بسپارند که میخواهند انها را در
عراق دفن کنند.
با امید به خروج تمام نفرات از اسارتگاه لیبرتی و نه رزمگاه لیبرتی
منصور نظری
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد، در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیله ای رسید که مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند، زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!!آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!! به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد.
پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت : ا کنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگی ام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!! وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید، اگر من به زندان نمی افتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند، بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود!!! ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند استتصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد. پائولوکوئیلو