خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

اندرسون

ستاره والیبال آمریکا خبر بازگشتش به روسیه را تایید کرد/ اندرسون: به کازان برمی‌گردم

ستاره والیبال آمریکا با تایید خبر بازگشتش به لیگ روسیه اظهار داشت: به زودی به کازان می‌روم تا تمریناتم را از سر بگیرم.

خبرگزاری فارس: ستاره والیبال آمریکا خبر بازگشتش به روسیه را تایید کرد/ اندرسون: به کازان برمی‌گردم
 

 

به گزارش خبرگزاری فارس، مت اندرسون پس از دوری کوتاهی از والیبال آماده بازی کردن است. وی اعلام کرد که برای اینکه دوباره والیبال بازی کند، به کازان برمی‌گردد.

اندرسون اظهار داشت: برمی‌گردم؛ پس از مدت‌ طولانی استراحت و زمانی که با خانواده‌ام در تعطیلات گذراندم، به این نتیجه رسیده‌ام که بهترین چیز برای من به عنوان یک فرد و یک بازیکن حرفه‌ای والیبال این است که به مسابقات بازگردم.

وی ادامه داد: بنابراین به کازان روسیه برمی‌گردم تا تمرین کردن و آماده شدن برای لیگ قهرمانان را از سر بگیرم. دو بازی آخر ما در مرحله گروهی لیگ قهرمانان اروپا مقابل المپیاکوس و فریدریشافن است. می‌خواهم از زنیت کازان تشکر کنم که شرایط مرا درک کردند و حالا به دنبال این هستم که یک قهرمانی دیگر در این مسابقات به دست آورم.

اندرسون در ابتدای فصل از مسئولان تیمش اجازه گرفت تا مدتی استراحت کند و در کنار خانواده‌اش باشد. وی در حالی قرار است به تیمش بازگردد که مسئولان این تیم به دنبال جذب سعید معروف، کاپیتان تیم ملی والیبال و تیم شهرداری ارومیه هستند.

شیشلیک ایتالیایی

مواد لازم:

راسته شیشلیکی: چهار عدد

آرد سفید: دو پیمانه

تخم مرغ: دو عدد

آرد سوخاری: یک پیمانه

پنیر پارمیزان: یک پیمانه

پنیر موزارلا، روغن زیتون، نمک، فلفل و زعفران: به مقدار لازم

طرز تهیه:

گوشت ها را در روغن زیتون، نمک، فلفل و کمی زعفران به مدت دو ساعت در یخچال میخوابانیم تا آماده شوند. سپس پنیر پارمیزان و آرد سوخاری را باهم مخلوط کرده و کمی نمک و فلفل به آن اضافه میکنیم و آن ها را کنار میگذاریم. بعد از آماده شدن گوشت ها آن ها را در آرد سفید میغلطانیم سپس در تخم مرغ زده شده ریخته و مخلوط میکنیم. در مرحله آخر آن ها را در آرد سوخاری و پنیر مخلوط شده میگذاریم. سپس در روغن گذاشته و هر طرف آن را سه دقیقه میپزیم. آن گاه آن ها را روی سینی استیل گذاشته و روی هرکدام یک قطعه پنیر موزارلا گذاشته و در فر داغ شده به مدت ده دقیقه قرار میدهیم. در پایان آن ها را روی بشقاب گذاشته و سرو میکنیم.

 

 

قدمهاتو یکم آهسته بردار
یکم آهسته تر دوری کن از من
ببین حال خوشی اصلا” ندارم
یکم سربسته تر قلبم رو بشکن
اگه گریه کنم آروم می گیرم
بازم اشکو رو گونه هام برقصون
قدمهاتو یکم آهسته وردار
تنه احساسمو آروم بلرزون
مراقب باش که چیزی جا نذاری
نگاه کن چندتا عکس مونده رو دیوار
داره له میشه دنیا زیر پات
قدمهاتو یکم آهسته بردار
قدمهاتو یکم آهسته بردار..


برا تنها شدن آماده نیستم
ولی تو خودتو آماده کردی
خیالت از نگاهت مطمئنه
مثه باد از زمستون سرده سردی

نمیتونی به جام تصمیم بگیری
چرا میگی به نفع هر دومونه
درو پشت سرت نبند عزیزم
بازم عطرت می پیچه توی خونه..

آماده باش نظامیان تونس در مرز لیبی

آماده باش نظامیان تونس در مرز لیبی

 

یک منبع نظامی تونسی از آماده باش ارتش این کشور در مرز با لیبی؛ و افزایش گشت‌زنی و مراقبت هوایی خبر داد.

به گزارش ناظرنیوز، این آماده باش پس از افزایش درگیری ارتش لیبی با نیروهای حفتر در غرب لیبی و مناطق نزدیک مرز تونس و اقدام طرفین در گلوله باران  مواضع یکدیگر اعلام شد.

همچنین صدای انفجار های قوی در شهر بنقرادان تونس شنیده شد و گذرگاه های راس جدیر، ذهبیه و ازن همچنان بسته است.

در همین حال یک مسئول نظامی از فرار شمار زیادی از خانواده های لیبیایی به سوی تونس از طریق صحرا و عبور غیر قانونی از مرز خبر داد.  

یک منبع امنیتی الجزایری نیز از استقرار چهار هزار نظامی در مرز این کشور با لیبی پس از نفوذ تروریست های مسلح به کشور از منطقه مشترک مرزی الجزایر، لیبی و نیجر سخن گفت. 

سفر به ایران و مراسم عروسی

اگر بخوام سفر ایران رو تعریف کنم باید به دو قسمت قبل از مراسم و بعد از مراسم تقسیمش کنم. قبل از مراسم رسما فقط دنبال کارهامون بودیم و خریدها و .... هر روز صبح زود بیدار میشدیم و راه میوفتادیم دنبال کارها تا شب! یکی دوبار شام دعوت بودیم خونه ی بعضی اقوام ولی تا جایی که تونستیم گفتیم لطفا باشه برای بعد از مراسم! 

از روزی که به ایران رسیدیم تا روز مراسم، ۱۰ روز وقت داشتیم. کارهایی که در اون روزها کردیم:

۱- آتلیه: از اونجایی که خودمون نمونه کارهای آتلیه امون رو ندیده بودیم و روی حرف دیگران رزرو کرده بودیم، این شد که رفتیم که هم نمونه کارها رو ببینیم و هم قرارداد را نهایی کنیم و برنامه های آخر رو قطعی کنیم. کارهای آتلیه رو فوق العاده دوست داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که حتی با دیدن هم احتمال زیاد همین آتلیه رو انتخاب میکردیم.

۲- سالن: برای امضای قرارداد و نهایی کردن خیلی از موارد باید سری به سالن میزدیم. سالن رو از قبل دیده بودیم. پارسال که ایران بودیم از اونجاییکه فکر میکردیم ممکنه عروسی بگیریم رفتیم و چندتا سالن دیدیم. ولی خیلی از موارد قرارداد رو نمیدونستیم. نمیدونم که همه ی سالنها اینقدر موارد اضافه اجباری دارن یا فقط سالن ما بود؟ سالنمون به نظرم رضایت بخش بود و راضی بودیم به جز اینکه به خاطر موارد اضافه، از چیزی که فکر میکردیم خیلی هزینه بیشتر شد.

۳- گل و ماشین: ماشینمون رو کرایه کردیم چون آقای شوهر یک  مدل ماشین خاص دوست داشت که واقعا هم راضی بودیم از این انتخاب. عکسهامون و فیلمهامون متفاوت و رویایی شدن! از گل هم راضی بودیم. من که دسته گلم رو خیلی دوست داشتم و به نظرم ماشینمون هم خیلی گلش زیبا بود. 

 

۴- لباس و تور من: لباسم رو از کانادا خریدم. ولی متاسفانه از وقتی که تحویل گرفتم تا روزی که میرفتیم ایران در اثر وزن کم کردن، لباس برام گشاد شده بود. خلاصه که باید میدادیم اندازه بشه! تور هم متاسفانه به دلیل حواس پرتی از اینجا نخریدم و بعد فکر کردم از ایران میگیرم! ولی نمیدونستم که لباس سفید در ایران دیگه وجود نداره و درنتیجه تور سفید یافت نمیشه!!!! خیلی دنبال تور گشتم ولی حتی اونهایی هم که میگفتن برام میدوزن اصلا پارچه های خوبی نداشتن. آخرین روزی که رفتم دنبال تور (دو روز مونده به مراسم) خاله ام پیشنهاد دادن که از یکی از اقوامشون که تازه عروس بود قرض بگیرم. به اون خانم زنگ زدم و رنگ تورش رو پرسیدم و گفت سفیده. گفتم مطمئنید که خامه ای نیست؟ چون الان همه ی لباسها خامه ای رنگ هستن! گفت نه بابا من لباسم سفید بود! باهاشون قرار گذاشتم که فردای اون روز پدرم برن و تحویل بگیرن. روز قبل از مراسم (پنجشنبه) وقتی ساعت 3 پدرم تور به دست وارد اتاق شدن تنها کاری که تونستم بکنم جیغ زدن بود! تور خامه ای بود! شروع کردم زنگ زدن به مزونهای اطراف خونه و همشون یا میگفتن پنجشنبه ها بسته هستن یا تور سفید نداشتن! بالاخره یکی رو پیدا کردم که گفت بیاین مدلهامون رو ببینین. خلاصه ی ماجرا اینکه روز قبل از مراسم ساعت ۶ عصر بالاخره تونستم تور بگیرم. البته تورم فوق العاده زیبا شد و خیلی خیلی راضی بودم. دست اون مزونی که برام دوختش درد نکنه واقعا ( حتی اسمش هم یادم نیست!)

5- شیرینی: روز قبل از مراسم توی همون وضعیت بی توری که در حال زنگ زدن به مزونها بودم، آقای شوهر زنگ زد که خریده میوه اشون خیلی طول کشیده و هنوز نرسیده شیرینی بخره! و گفت که میاد دنبال من باهم بریم دنبال شیرینی. من هم که در اون لحظه یک گوله ی عصبانیت و ناراحتی!!! خلاصه که همه ی اهل خانه شروع کردن نظر دادن که چه مدل شیرینی ای خوب است؟ اینقدر نظرها مختلف بود که من گیج شده بودم! خلاصه که با شوشو جان رفتیم یک شیرینی فروشی و همون اول یکی از شیرینی ها رو خیلی پسندیدیدم و همون رو سفارش دادیم. عروسی گرفتن و انجام کارها فقط توی 10 روز این چیزا رو هم داره دیگه!

6- کت و شلوار: یک روز با بابا و آقای شوهر رفتیم برای خرید کت و شلوار. مدلهای دامادی واقعا به نظرم عجیب و غریب بودن و هیچی نمیپسندیدیم! بقیه هم خیلی ساده بودن! آخرش به این نتیجه رسیدیم که کت شلوار مشکی نخریم چون اونهایی که میپسندیدیم دقیقا شبیه یکی بودن که خودش داره و کاملا هم نو است! اگر با خودمون از کانادا اورده بودیمش اصلا هیچی نمیخریدیم! خلاصه که رفتیم توی خط سورمه ای و آخرش یک کت و شلوار خیلی متفاوت و قشنگ پیدا کردیم که به جینگیلیه کت شلوار دامادی هم نبود.

7- سرویس: اول تصمیم گرفتم که سرویس اصلا نگیرم. هرچی فکرش رو میکردم میدیدم که ایران که نیستم و اینجا هم اصلا استفاده نخواهم کرد و منطقی نبود. آخرش قرار شد فقط یک انگشتر و یا دستبند جواهر بگیرم. به جواهر فروشی آشنامون که حلقه ام رو هم از اونجا خریده بودیم رفتیم و متاسفانه (یا خوشبختانه) عاشق یکی از سرویسهای جواهرشون شدم و آقای شوهر هم که از اول میگفت هرچی خودت تصمیم بگیری! درنتیجه اون سرویس رو خریدیم!! :)) خیلی دوستش دارم ولی حتی با خودم نیوردمش! 

6- آرایشگاه: آرایشگاه رو خیلی تحقیقات آنلاین کردم و بالاخره انتخاب کردم. برام مهم بود که نزدیک به سالن و خانه باشه. در آخر خواهر شوهر جان رفت و برامون قرارداد بست. خیلی راستش راضی نبودم. خیلی ها میگفتن که خوب بوده ولی به نظر خودم اونجوری که دوست داشتم نبود و فقط برام خستگی موند. 

از اونجاییکه تصمیم گرفته بودیم عکسهامون رو با ساقدوش بگیریم ( سه خواهر محترمه دو طرف) عکاسمون گفته بود که باید ساعت 10 صبح آماده باشیم. وقتی این رو به آرایشگاه گفتم، اونها گفتن پس باید ساعت 2:30 آرایشگاه باشی. هرجور حساب میکردم معنیش میشد حدود 24 ساعت بیدار بودن! خیلی با آرایشگاه بحث کردم و بالاخره قرار شد که ساعت 5 برم و ساعت 11 آماده بشم. 

روز مراسم:

صبح ساعت 4 بیدار شدم و با خواهر شوهرجان رفتیم آرایشگاه. توی آرایشگاه خیلی دلم میخواست کمی بخوابم ولی از استرس نمیشد. حدود ساعت 11 بود که آماده شدم. آقای شوهر که موقع تحویل ماشین کمی به مشکل خورده بود ساعت 11:30 اومد دنبالم. با دیدن ماشینمون حسابی ذوق زده شدم!

سوار ماشین شدیم و سریعا خودمون رو به آتلیه رسوندیم. عکاسمون حسابی از دستمون عصبانی بود و میگفت خیلی دیر رفتیم. بعد از کلی عکس گرفتن در آتلیه به خواهرا که دیگه آماده شدن زنگ زدیم و برای رفتن به باغ باهاشون قرار گذاشتیم. باغمون جاجرود بود. توی جاده هم کلی فیلم گرفتیم (خیلی دوست دارم زودتر فیلمهامون رو ببینم!) 

داستان باغ هم که معلومه! عکس و فیلم. فقط خیلی خیلی گرم بود و آفتاب هم به صورت مستقیم بالای سرمون. واقعا وحشتناک بود. من که همش فکر میکردم کلا آرایشم به هم ریخته. پشت دامنم هم بلند بود و دائم روی زمین میکشید. یک جا هم افتاد توی آب و حسابی گلی شد! :(

وقتی که از باغ خارج شدیم ساعت 6 بود و ما قرار بود ساعت 5 سالن باشیم! ساعت 6:30 رسیدیم سالن و رفتیم اتاق عقد.

اول تصمیم داشتیم که اگر خواستیم مراسم عروسی بگیریم، عقد رو حذف کنیم. ولی بعد از کارهای نهایی تصمیم گرفتیم که به خاطر عکس و یادگاری و اینها اتاق عقد رو هم داشته باشیم ولی مراسم عقد رو مجدد اجرا نکردیم. به جای مراسم عقد یک متنی رو آماده کردیم و پدربزرگ عزیزم اون متن رو برامون خوندن.  

سفره ی عقد:

نمیدونم ساعت چند بود که رفتیم داخل سالن ولی تنها چیزی که متوجه شدم این بود که طول مدتی که توی سالن بودیم خیلی خیلی کوتاه بود! اصلا نفهمیدم چطوری گذشت. یهو گفتن شام! واقعا این قسمت مراسم رو وقتی بهش فکر میکنم دوست ندارم. حتی وقت نکردم با مامانم اینا عکس بگیرم! تقریبا به جز سر سفره عقد هیچ عکس دیگه ای با نزدیکانم ندارم :(

عکسهای میز شام:

بعد از شام هم آتش بازی داشتیم که از موارد اجباری سالن بود :))) حداقل خوبه پسر عمه هام چندتا عکس هم گرفتن برامون :)))

 بعد از شام هم که رفتیم به سمت خونه ی مادر آقای شوشو و یک ساعتی رو اونجا گذروندیم و بعد هم همه خداحافظی کردن و رفتن خونه هاشون!   

یه نکته ی جالب! و برای عروسهای آینده عبرت برانگیز! الان سه ماه از مراسم ما میگذره. جایی که تاج روی سرم بود دچار یک فرورفتگی به طول 20 سانتیمتر شده. یعنی جای تاج کاملا روی سرم باقی مونده!!! توی مراسم فشار رو حس میکردم ولی فکر نمیکردم که جا بندازه!! خلاصه که مواظب باشید!